|
نوشته جواد خالقزاده آهنگر
قوها از زیباترین پرندگان و از مظاهر عشق و احساس بوده، جایگاهی ویژه در آثار ادبی و هنری جهان دارند، که "دریاچه قو" اثر چایکوفسکی و "جوجه اردک زشت" اثر هانس کریستین اندرسن بر تارک این آثار میدرخشند. بسیار عالی! حال شما یک شعر کلاسیک فارسی بگویید که اسم "قو" در آن بهکار رفته باشد!... ادبیات فارسی به شکل شگفتانگیزی در بهکارگیری نام "قو"، این پرنده پرهیاهو، ساکت و خاموش است! تنها اثری که به ذهن میآید شعر "شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد" اثر دکتر مهدی حمیدی (متولد 1293 و درگذشتهٔ 1365) است، که ترانه حبیب محبیان نقش مهمی در شهرتش داشته و در عین زیبایی، اثری کلاسیک به حساب نمیآید. اینجا برای من چند تئوری (فرضیه) مطرح میشود:
1. قوها عموماً در مازندران رویت میشوند و تعداد قابل توجهی از شعرای کلاسیک ایران شاید به عمرشان هرگز یک قو ندیده باشند.
2. شاید در گذشته، قوها به مکانهای جنوبیتر و گرمتری از ایران مهاجرت میکردند، و در یکی دو قرن اخیر، به دلیل تغییرات اقلیمی، دمای مازندران در زمستان به مذاقشان خوش آمده، همینجا جا خوش کرده باشند.
3. امکان دارد که در گذشته برای "قو" (غو) اسامی متفاوتی رایج بوده، و در ادبیات فارسی باید برایش به دنبال نامهای دیگری گشت. به عنوان مثال، دهخدا "جویینه" را مترادف "قو" میداند، که البته اثر زیادی از این واژه نیز در ادبیات کلاسیک ایران موجود نیست! فقط یک مورد از اقبال لاهوری پیدا کردم، که او هم معاصر است:
"عقاب دوربین جویینه را گفت
نگاهم آنچه میبیند سراب است!"
قوی فریادکش - عکس از جواد خالقزاده آهنگر
آیا به عنوان مثال کلمه "بط" که معادل عربی "اردک" یا "مرغابی" است، برای "غاز" و "قو" هم بهکار گرفته میشده است؟ مثلاً وقتی منوچهری در وصف بهار میگوید:
"گویی بطّ سپید جامه به صابون زدهست،
کبک دری ساق پای در قدح خون زدهست،"
اینجا منظور از "بط سپید" همان قو نیست؟
این که مرغابیهای ایران اساساً سفید نیستند، و این غاز و اردکهای سفید امروزی عموماً چینی و وارداتی یا ترکیبی از اردکهای محلی و وارداتی هستند، این فرضیه را در من تقویت میکند که "بط سپید" که منوچهری هزار سال پیش در مسمّط مسدّسش آورده چیزی جدای از غاز و اردک، و به احتمال زیاد قو باشد.
به نظر میرسد برای رسیدن به جواب دقیقتری برای این فرضیهها، همچنان به تحقیق بیشتری نیاز باشد.