باشگاه پرنده نگری ایرانیان
اعضا
خانه عضویت پرندگان ایران وبلاگ تماس با ما
باشگاه پرنده نگری ایرانیان
سبد خرید جستجو اعضا زبان

از بی‌نهایت به هیچ

مترجم مطهره حکیمی‌نژاد

ترجمه‌ای آزاد از "Why the Passenger Pigeon Went Extinct" نوشته‌ی Barry Yeoman

"Men still live who, in their youth, remember pigeons; trees still live who, in their youth, were shaken by a living wind. But a few decades hence only the oldest oaks will remember, and at long last only the hills will know."
Aldo Leopold, "On a Monument to the Pigeon," 1947

هنوز مردانی هستند، که در جوانی‌شان کبوتر‌ها را به یاد می‌آورند. هنوز درختانی هستند، که در جوانی‌شان وزش بال‌های زنده را به خاطر می‌آورند. اما پس از چند دهه تنها پیرترینِ بلوط‌ها به یاد می‌آورند، و در پایان تنها در خاطر تپه‌ها خواهد ماند.
آلدو لئوپولد، «یادبودی برای کبوتر»، 1947


در ماه می سال 1850 میلادی، سیمون پوکاگون {1} 20-ساله، رئیس قبیله‌ای از قبایل پوتاواتومی {2}، در فصل شکار در سرچشمه‌ی رود مینستی {3} میشیگان اتراق کرده بود که صدای قِرقرِی از دوردست میخکوبش کرد. گویی «گله‌ای اسب با قلاده‌های زنگوله‌دار از عمق جنگل به سمت من می‌آمدند». او بعدتر نوشت: «وقتی که هشیارانه‌تر گوش دادم، به این نتیجه رسیدم که این صدای حرکت‌ اسب‌ها نیست، بلکه بانگ تندری در دوردست‌هاست. در حالی که صبحی صاف، آرام و زیبا بود». صدای مرموز «نزدیک و نزدیک‌تر» می‌شد، تا بالاخره پوکاگون منبع صدا را پیدا کرد: «مبهوت به آسمان خیره شده بودم و ناظر دسته‌ای میلیونی از کبوترها بودم که به سمتم می‌آمدند، اولین دسته‌‌‌ی کبوتری که در آن فصل می‌دیدم.»

آن دسته‌ی عظیم، کبوتران مسافر (Ectopistes migratorius) بودند که در آن زمان پرجمعیت‌ترین پرندگان آمریکای شمالی و شاید حتی جهان به شمار می‌آمدند. در طول قرن نوزدهم موارد مشابهی از مهاجرت آن‌ها گزارش شده است: اینکه چگونه عبورشان از یک نقطه ساعت‌ها طول می‌کشیده، آسمان از انبوه پرندگان سیاه می‌شد و از هیاهویشان صدا به صدا نمی‌رسید. پوکاگون به یاد می‌آورد که چگونه دسته هنگام رسیدن به دره‌ای با عمق چند صد متر، «حجم زنده‌اش را به درون حفره فرو می‌ریخت». او در ادامه می‌گوید: «من در کنار عظیم‌ترین آبشار آمریکا ایستاده‌ام، اما حس اعجاب، شگفتی و ستایش من هیچ‌گاه به اندازه‌ی وقتی که فرودشان را مانند شهاب‌هایی از عرش آسمان دیدم برانگیخته نشد.»

کبوتر

پرواز کبوتر‌های مسافر، اثر لوییس کراس (1937)

پوکاگون این خاطرات را در 1895 ثبت کرد؛ چهار دهه پس از مشاهده‌اش در مینستی ریور. در آن زمان او آخرین سال‌های زندگی‌اش را می‌گذراند و کبوتر‌ان مسافر هم در آخرین سال‌های حیاتشان بودند. در سال 1871، فقط در جنگل‌های بلوط ویسکانسین، لانه‌های عظیم اشتراکی‌شان بیش از 850 مایل مربع را در بر می‌گرفت. طبق محاسبه‌ی آ. و. شروگر، آن‌ها جمعیتی بودند با 136 میلیون پرنده‌ی بالغ زادآور. بعد از آن این رقم کاهش پیدا کرد تا این که در اواسط 1890، پرندگان به جای جمعیت‌های صد میلیونی یا حتی میلیاردی، دیگر به‌زحمت در دسته‌های وحشی ده‌تایی دیده می‌شدند. بعدتر اما، همگی آنان محو شدند؛ به جز سه دسته‌ی زادآور قفسی، که در غرب میانه پراکنده بودند. در 1 سپتامبر 1914، آخرین کبوتر مسافر شناخته شده، یک ماده به نام «مارتا»، در باغ وحش سینسیناتی مرد. او تقریباً 29 ساله بود و نوعی بیماری داشت که باعث لرزشش می‌شد. مارتا در سراسر عمرش حتی یک بار هم تخم باروری نگذاشت.

بیش از صد سال از انقراض کبوتر مهاجر می‌گذرد. در این سال‌ها پژوهشگران به این اجماع رسیده‌اند که این پرنده به سبب شکار از روی زمین محو شده و قربانی این مغلطه شده است که برداشت انسانی هرگز نمی‌تواند موجودی را که تا این حد فراوان است، به خطر بیندازد. به مناسبت صدمین سالگرد انقراض کبوتر مهاجر، گروه‌های پرنده‌شناس و موزه‌ها در سراسر جهان، نشست‌ها و رویداد‌های مختلفی را برگزار کردند که برجسته‌ترینشان «پروژه‌ی کبوتر مسافر» بود؛ فعالیت‌هایی که بیش از هر چیز، نشانگر تلاش گسترده‌ی دانشمندان، هنرمندان، راهنمایان موزه و سایر پرنده‌دوستان است. در حالی که تلاش آن‌ها بیشتر بر آموزش عمومی‌ متمرکز است، یک نهاد مستقل به نام Revive & Restore در راستای هدفی بلند‌پروازانه و بحث‌برانگیز فعالیت می‌کند: استفاده از ژنتیک برای احیای پرنده.

مسئولین پروژه‌ی کبوتر مسافر امیدوارند که با بازگو کردن داستان این کبوتر، بتوانند به کودکان و بزرگسالان نقش حیاتی ما را در حفظ محیط زیست نشان دهند. دیوید بلاک‌استاین، محقق ارشد شورای ملی علم و محیط، در این‌باره می‌گوید: «برای من تعجب‌آور است که تعداد بسیاری از افراد تحصیل‌کرده‌ای که با آن‌ها صحبت می‌کنم، از این که پرنده‌ای به نام کبوتر مسافر وجود‌ داشته است، پاک بی‌اطلاعند. این یادبود‌ها فرصتی‌ هستند برای این که روی سؤالات مهمی فکر کنیم. مثلاً این که این انقراض تا چه اندازه محتمل بوده است؟ و یا این که مشکلات امروزی از قبیل گرمایش جهانی چه تأثیری بر انقراض دارند؟»

کبوتر مسافر

کبوتر‌ مسافر، از چپ به راست نابالغ، نر بالغ، ماده‌ی بالغ

کبوتر‌های مهاجر زیست شگفت‌انگیزی داشته‌اند. نرها به رنگ آبی‌ خاکستری و کناره‌های مسی با لکه‌های بنفش و ماده‌های کمرنگ‌تر، در دسته‌های عظیم و سریع در شرق و میانه‌ی غرب ایالات متحده و کانادا حرکت می‌کردند و به دنبال درختان بلوط و راش می‌گشتند تا از آن‌ها تغذیه کنند. تعداد بسیار زیاد‌ آن‌ها یک استراتژی برای مقابله با شکارچیانی بود که به نام «اشباع شکارگر» شناخته می‌شود. آن‌ها همچنین در رقابت باقی فندقه‌خوارها را دفع می‌کردند - نه تنها حیوانات وحشی، بلکه خوک‌های اهلی را که دامداران برای چرا رها می‌کردند.

در شهر یا جنگل، ورود دسته‌ی کبوتر‌ان یک منظره‌ی تماشایی را رقم می‌زد. «طوفانی از پر» تعبیری است که آلدو لئوپولد، حفاظت‌گرای نامی، برای توصیف این منظره به کار برده است. طبق مشاهده‌ای از کلومبوس اوهایو در 1855، تصویر آن‌ها با «ابری در حال رشد» توصیف شده که به محض رسیدن به آسمان شهر، خورشید را محو می‌کرده است. «بچه‌ها جیغ می‌زدند و به سمت خانه می‌دویدند. زنان دامن‌های بلندشان را جمع می‌کردند و در مغازه‌ها پناه می‌گرفتند. اسب‌ها رم می‌کردند. بعضی از مردم وحشت‌زده درباره‌ی وقوع آخر‌الازمان پچ‌پچ می‌کردند و بعضی دیگر زانو می‌زدند و دست‌به‌دعا می‌شدند.» وقتی که دسته‌ی پرندگان در نهایت پس از دو ساعت از آسمان عبور می‌کرد، «زیر روشنایی دوباره‌ی نور خورشید، شهر خالی از سکنه به نظر می‌رسید و سراسر زمین فضله‌‌باران شده بود.» لانه‌های کبوتران سراسر جنگل را در بر گرفته بودند. جان جیمز آدوبان در سال 1831 آن‌ها را به شکل «توده‌های سفتی به بزرگی سر گراز» توصیف کرده است. مشاهده‌کنندگان درختانی را گزارش کرده‌اند که با ده‌ها لانه‌ی به‌هم‌پیوسته پوشیده شده، و به قدری سنگین بوده‌اند که شاخه‌ها را می‌شکسته‌اند و درخت را واژگون می‌کرده‌اند. در 1871 بعضی شکارچی‌ها که با خروج صبحگاهی نر‌های بالغ مواجه می‌شدند، به قدری از صدا و منظره‌ی پیش رویشان وحشت‌زده می‌شدند که تفنگ‌هایشان را رها می‌کردند. «تصور کنید که هزار ماشین خرمن‌کوب با قدرت تمام در حرکت باشند، و همان تعداد کشتی بخار زوزه بکشند، و همان تعداد قطار در حال رد شدن از پل سرپوشیده‌ای باشند. حالا این خیل انبوه اصوات را یک‌صدا تجمیع کنید تا شاید بتوانید ایده و تصور گنگی از آن همهمه‌ی مهیب داشته باشید.» این بخشی از گزارش روزنامه‌ی «ثروت مشترک» است، که در فوند دو لک ویسکانسین {7} به چاپ رسیده است.

البته کبوترها فقط پرسر و صدا نبودند؛ بلکه بسیار لذیذ هم بودند و رسیدنشان نوید وعده‌هایی پُرگوشت را می‌داد. طبق گفته‌ی بلاک‌استاین «شما هم اگر بودید به همین فکر می‌افتادید، مخصوصاً با دیدن دسته‌‌کبوترهای بهاره. مردم غرب وحشی زمستان را دوام آورده بودند. آن‌ها هر چه را که توانسته بودند از سال پیش نگه دارند، خورده بودند. حالا تصور کنید که ناگهان این خیل گوشت تازه در مقابل چشمانشان پرواز می‌کند. حتماً شادی عظیمی به راه می‌افتاده: کبوتر‌ها برگشتند!» (البته همه‌ی مردم فریاد شادی سرنمی‌دادند. این پرندگان به مزارع غله هجوم می‌آوردند و کشاورزان را عاصی می‌کردند. تا جایی که سربازی فرانسوی که شرق آمریکا را در قرن 17 کاوش کرده بود، نوشته است: «اسقف مجبور شد بارها آن‌ها {پرندگان} را به دلیل خسرانی که به محصولات زراعی می‌زدند، تکفیر کند.»)

انبوه بودن دسته باعث می‌شد که شکار آسان باشد. حتی تکان دادن میله‌ای میان پرندگان کوتاه‌پرواز هم چندتایی را ساقط می‌کرد. با این حال، برداشت آنان برای امرار معاش، بقای گونه را در خطر نمی‌انداخت. اما بعد از جنگ داخلی آمریکا دو نوآوری به وجود آمدند که فرآیند انقراض کبوتر را آغاز کردند: توسعه‌ی ملی تلگراف و گسترش خطوط ریلی. این دو باعث شکوفا شدن صنعت تجاری کبوتر شدند و البته این فرآیند با حضور شکارچیان حرفه‌ای که سریعاً خبر لانه‌های جدید را دریافت می‌کردند و به دنبال دسته‌های پرندگان کل قاره را زیر پا می‌گذاشتند، تقویت می‌شد. به گزارش روزنامه‌ای در ویسکانسین {10} در سال 1871 «تقریبا هیچ قطاری نیست که با خود شکارچی یا صیادی نیاورد. هتل‌ها پر شده‌اند. پیت‌ساز‌ها مشغول ساختن بشکه‌اند. مردان، زنان و کودکان یا در حال بسته‌بندی پرنده‌ها هستند و یا بشکه‌ها را از آنان پر می‌کنند. کبوترها با قطار به همه‌جا فرستاده می‌شوند؛ به میلواکی، شیکاگو، سنت لوییس، سینسیناتی، فیلادلفیا، نیویورک و بوستون.»

حرفه‌ای‌ها و آماتور‌ها با هم به شکل کورکورانه و وحشیانه‌ای دسته‌ها را شکار می‌کردند. آن‌ها کبوتران را با تیر می‌زدند و به تله می‌انداختند، محل استراحتشان را به آتش می‌کشیدند و با سوزاندن سولفور خفه‌شان می‌کردند. شکارچیان با خیش، چنگک و سیب‌زمینی به پرندگان حمله می‌کردند و یا آن‌ها را با ذرت آغشته به ویسکی مسموم می‌کردند. پوتاومی، رهبر پوکاگون، با آگاه شدن از بعضی از این روش‌ها سخت آشفته شد. «این یاغی‌های بی‌اخلاق، کبریت افروخته را به بن درخت می‌زنند و با یک جرقه -یا به بیان بهتر، انفجار- شعله به تمام بازوهای درخت می‌رسد.» این سطرها که درباره‌ی یک قتل‌عام در سال 1880 نوشته شده، توصیف می‌کند چگونه بالغ‌های سوخته پرواز می‌کنند و جوجه‌ها «وقتی به زمین می‌افتند می‌ترکند.» با دیدن این صحنه‌ها، پوکاگون با خود فکر می‌کند که «چه مکافات الهی سنگینی در انتظار همسایگان سفیدمان است که این‌طور عیّاشانه پرندگان، این زیباترین شکوفه‌‌های تمام جنگل‌های آمریکای شمالی را سلاخی کردند و آنان را فراری دادند.»

جلد کتاب

تصویر جلد کتاب «پرندگان منقرض شده»، جولیان پندر هیوم، 2012

در نهایت استراتژی بقای کبوتر‌ها -پرواز در دسته‌های عظیم ضد-شکارچی- علیه‌شان به کار آمد. «اگر شما گونه‌ای تا به این اندازه بدشانس بودید که در آن زمان و مکان متراکم بودید، بی‌اندازه در معرض تهدید می‌بودید.» این را استنلی تمپل {11}، استاد بازنشسته‌ی حفاظت در دانشگاه ویسکانسین می‌گوید. کبوتر‌ان مهاجر شاید این سلاخی تجاری‌شده را هم دوام می‌آوردند، اگر که شکارچیان مکان‌های لانه‌گذاری آن‌ها را تخریب نمی‌کردند، بالغ‌ها را نمی‌کشتند و و جوجه‌ها را برنمی‌داشتند. به گفته‌ی تمپل «این مسئله از هر طرف خسرانی هولناک بود؛ یک فاجعه‌ی جمعیتی. از طرفی کشتار بیش از حد، و از طرف دیگر تولید مثل مختل‌شده. اگر شما گونه‌ای را سریع‌تر از سرعت زادآوری آن بکشید، انقراض یک امر مسلّم است.»
آخرین قربانی شکار «دکمه» بود؛ یک ماده که در 1900 در بخش پایک واقع در اوهایو به ضرب تیر کشته شد و همسر کلانتر آن را تاکسیدرمی کرد و برای این کار، به‌ جای چشم شیشه‌ای از دو دکمه استفاده کرد. تقریباً 7 دهه بعد مردی به نام پرس کلی ساثورث {12} مسئولیت شکار «دکمه» را بر عهده گرفت. او نمی‌دانست که در سال‌های کودکی‌اش نیز، بی‌خبر از همه‌جا این پرنده را شکار کرده است. حتی با وجود این که تعداد کبوتر‌ها شدیداً کاهش یافته بود، به گفته‌ی جوئل گرین‌برگ، محقق موزه‌ی طبیعی شیکاگو «عملاً هیچ تلاشی برای نجات آن‌ها نمی‌شد. مردم فقط با شدت بیشتری آن‌ها را سلاخی می‌کردند و تا لحظه‌ی آخر دست از کشتار برنداشتند.»

نمونه های موزه

نمونه‌های موزه‌ای کبوتر مسافر، موزه طبیعت و علم دنور

تفکرات زیست‌محیطی معاصر دیرتر از آن رسیدند تا بتوانند جلوی نابودی کبوتر مسافر را بگیرند. هرچند این دو پدیده با هم رابطه‌ای تاریخی دارند. به گفته‌ی تمپل «این انقراض یکی از دلایل ظهور فعالیت‌های حفاظتی قرن بیستمی بود.» در 1900، حتی قبل از مرگ مارتا در باغ‌وحش سینسیناتی، نماینده‌ای جمهوری‌خواه به‌نام جان اف. لیسی از آیووا، اولین قانون ملی حفاظت از حیات وحش را معرفی کرد. مطابق این قانون جابه‌جایی بین‌ایالتی حیات وحش ممنوع شمرده می‌شد. او در صحن کنگره گفت: «کبوتر‌های وحشی که قبلاً در دسته‌های میلیونی بوده‌اند، حالا به‌کلی از صحنه‌ی زمین محو شده‌اند. ما نمایشی مضحک از سلاخی و نابودسازی به راه انداخته‌ایم، که شاید اعلان خطری برای بشریت باشد. بیایید اکنون در حفاظت از باقی‌مانده‌ی طبیعتی که به ما اعطا شده بکوشیم.» «مصوبه‌ی لیسی» در سال 1900، مصوبه‌ی سخت‌گیرانه‌تر «وییکس- مک لین» در سال 1913 و پنج سال بعد، «سند حفاظت از پرندگان مهاجر» قوانینی بودند که نه تنها از پرندگان، بلکه از تخم، لانه و پر آن‌ها نیز محافظت می‌کردند. {م: برخی از موارد جالب توجه از قوانین ایالت متحده درباره‌ی پرندگان از این قرار است: ممنوعیت شکار پرندگان حفاظت‌شده، ممنوعیت تمام‌وکمال جمع‌آوری و نگهداری تخم، پر و لانه‌ی پرندگان وحشی، و لزوم صدور مجوز برای هر گونه جمع‌آوری حتی به منظور مقاصد آموزشی.}

داستان کبوتر مسافر در طول تاریخ بارها تکرار شده است. در سال 1960، جمعیت زردپره‌ی گلوسیاه آمریکایی، گونه‌ای از پرندگان مهاجر در آمریکای مرکزی، شروع به کاهش کرد؛ تا حدی که بعضی از پرنده‌شناسان انقراض آن را تا سال 2000 قطعی پیش‌بینی کردند. چندین دهه طول کشید تا دلیل آن روشن شود: در طول زمستان، تمام جمعیت این گونه یه یکدیگر ملحق می‌شوند تا چند دسته‌ی عظیم را بسازند و در نهایت در دشت یانوس ونزوئلا مستقر شوند. آنجا شالیکارانی که تصور می‌کردند این پرنده به محصولاتشان آسیب می‌زند، به‌صورت غیرقانونی مزارع را سم‌پاشی می‌کردند. به گفته‌ی تمپل که روی این پرنده مطالعه می‌کرد «کشاورزان واقعاً می‌توانستند در چند دقیقه، درصدی دورقمی را از جمعیت جهانی این پرنده کاهش دهند. گزارشات ثبت‌شده بسیار مشابه ماجرای کبوتر مهاجر بودند.» در طول دهه‌ی 1990، با استفاده از تحقیقاتی که نشان می‌داد این پرنده یک تهدید اقتصادی نیست، حفاظت‌گران با شالیکاران به توافق رسیدند. آن‌ها همچنین از شباهت با ماجرای کبوتر مسافر استفاده کردند تا همکارانشان را در آمریکا و اروپا با خود همسو کنند. تلاش‌ها نتیجه داد: جمعیت زردپره‌ی گلوسیاه بعد از یک دوره کاهش، تثبیت شد.

امروزه کبوتر مسافر علاوه بر دانشمندان، برای هنرمندان نیز منبع الهام به شمار می‌رود. تاد مک‌گرین، مجسمه‌ساز و مدیر هنری «پروژه‌ی پرنده‌ی گمشده»، یادمان‌های برنزی بزرگی را از پنج پرنده‌ی منقرض‌شده ساخت. علاوه بر آن، فعالیت‌های هنری بسیاری پیرامون این پرنده صورت گرفته است؛ از ساخت مستند گرفته تا حضور آن در آثار نقاشان. شاید بتوان گفت بحث‌برانگیز‌ترین تلاش الهام‌گرفته از این انقراض طرحی از سوی مؤسسه‌ی Revive and Restore است که قرار است کبوتر مسافر را به زندگی بازگرداند. آن‌ها قصد دارند تا کار خود را از کبوتر دم‌نواری Patagioenas fasciata، که خویشاوندی نزدیکی‌ با کبوتر مسافر دارد شروع کنند و ژنوم آن را تا بیشترین حد ممکن با این پرنده شبیه‌سازی کنند. مقصود نهایی آن‌ها این است که نهایتاً بعد از تکثیر این گونه در اسارت، بتوانند آن را در سال 2030 مجدداً به حیات وحش معرفی کنند. طبق تحقیقات اولیه‌ی آن‌ها، جنگل‌های آمریکای شمالی توان تأمین بقای گونه‌ی باز-معرفی‌شده را خواهند داشت. این محققین امیدوارند که با احیای جانوران -نه فقط پرنده‌ها، بلکه موجودات بزرگی مثل ماموت پشمالو- بتوانند توجه عمومی را جلب کنند و منافع به‌دست‌آمده را به حفاظت از حیات وحش اختصاص دهند.
باقی متخصصین اما تا این اندازه خوش‌بین نیستند. به نظر آن‌ها این مسئله که آیا واقعاً می‌توان این هیبرید را کبوتر مسافر نامید، محل تردید است. آن‌ها شک دارند که این پرنده بتواند بدون دسته‌های عظیم قرن نوزدهم در طبیعت دوام بیاورد. این دسته از متخصصین ادعای مطرح‌شده را مبنی بر این که جنگل‌ها قابلیت جذب پرنده را دارند، محل سؤال می‌دانند. به نظر تمپل «اکوسیستم دیگر از این مرحله عبور کرده است و اگر شما دوباره این موجود را در آن‌ منطقه قرار دهید، نظم نوین و پویایی که سیستم به آن رسیده به هم می‌خورد. حتی واقعاً مشخص نیست که برای آن اکوسیستم، این گونه‌ی پرنده با یک حیوان بیگانه فرقی دارد یا نه. این کار احتمالاً عوارضی دارد که ما نمی‌توانیم به طور کامل پیش‌بینی‌‌شان کنیم.»

نقاشی دیواری

نقاشی دیواری که به مناسبت صدمین سالگرد مرگ «مارتا» بر ساختمانی در سینسیناتی

این یادمان‌ها تنها به بزرگداشت یک گونه محدود نمی‌شود. داستان کبوتر مسافر می‌تواند نقطه‌ی شروعی باشد برای بررسی شکل‌های گوناگونی که انسان با استفاده از آن‌ها طبیعت را تغییر می‌دهد و عموماً محیط زیست خود را تخریب می‌کند. طبق محاسبه‌ی اتحاد بین‌المللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، امروزه برآورد می‌شود که 13 درصد پرندگان و همین‌طور 25 درصد پستانداران و 41 درصد دوزیستان در معرض تهدید هستند. ساخت‌وساز‌های بی‌رویه در چین، زندگی پاندای غول‌پیکر را در حیات وحش به خطر انداخته است. زیست اکراس سرتاس که روزی در خاورمیانه فراوان بود، به دلیل شکار، تخریب زیستگاه و دشواری‌های اجرای پروژه‌های حفاظتی در سوریه تا مرز انقراض کشیده شده است. شکار و تخریب تالاب‌ها در آمریکا جمعیت درنای فریادزن را تا حد خطرناکی پایین آورده است؛ که البته این مورد با فعالیت‌های حفاظتی سفت‌وسخت در مسیر مهاجرت، به چندصد عدد افزایش پیدا کرده است. خفاش‌های قهوه‌ای کوچک در آمریکای شمالی به دلیل قارچ‌هایی که با مسافران اروپایی به آن منطقه آمده در حال مرگند. به لطف آلودگی آب ناشی از چوب‌بری، سدسازی، زهاب کشاورزی و ساخت‌وساز در خط ساحلی، از 300 گونه صدف آب‌های شیرین، 70 درصدشان یا منقرض شده‌اند و یا در معرض خطرند. بالا رفتن دمای دریا‌ها، رابطه‌ی همزیستی مرجان‌ها و زوکسانتلاها را به هم ریخته و این نابودی، پدیده‌ی مرگبار سفیدشدگی مرجان‌ها را به دنبال داشته است. به حدی که جان یک‌سوم مرجان‌های صخره‌ساز اکنون در خطر است.

اگر چنین بپنداریم که بی‌علاقگی عمومی مردم باعث انقراض کبوتر مسافر شد، می‌توانیم همتای مدرن آن بی‌علاقگی را شکاکیت عمومی پیرامون تغییر اقلیم به شمار آوریم. در پرس‌وجویی عمومی، تنها 44 درصد جمعیت آمریکا باور داشتند که زمین به دلیل فعالیت‌های انسانی در حال گرم شدن است؛ 23 درصد فکر می‌کردند هیچ مدرک موثقی دال بر گرمایش جهانی وجود ندارد. انکاری که اکنون درباره‌ی عوامل تهدید و مسئولیت خودمان نسبت به آن وجود دارد، برای کسانی که به مطالعه‌ی حیات وحش در قرن 19 می‌پردازند، به شکل ترسناکی آشناست. به گفته‌ی بلاک‌اشتاین «مطمئناً اگر بعضی متون آن زمان را بخوانید، افراد بسیار کمی هستند که تصور می‌کنند فعالیت‌های انسانی روی کبوترهای مسافر تأثیر می‌گذارند.» (حتی خود آدوبان نیز زمانی این گزاره را که شکار منجر به انقراض گونه می‌شود رد کرده بود.) نگرش امروزه به تغییر اقلیم نیز از همین جنس است. بلاک‌اشتاین ادامه می‌دهد: «استدلال همه‌ی آنان مشابه است:جهان بسیار گسترده است و اتمسفر وسعت بسیاری دارد؛ پس چطور ممکن است ما بتوانیم روی اقلیم جهانی اثر بگذاریم؟» امروز حتی گفتمان سیاسی کسانی که نمی‌‌خواهند تغییرات اقلیمی را در نظر بگیرند هم تکرار حرف‌های قرن نوزدهم است. به گفته‌ی گرینبرگ «صنایعی که مردم را برای کشتن کبوتر‌ها اجیر می‌کردند می‌گفتند که اگر شکار را محدود کنید، مردم کارشان را از دست می‌دهند.این دقیقاً همان استدلالی است که امروز هم آن را می‌شنوید.»

پروژه‌ی کبوتر مسافر احتمالاً نتواند ذهنیت شکاکان افراطی به تغییر اقلیم را دگرگون سازد. اما برای باقی ما می‌تواند پیامی باشد تا مسئولیتی خطیر را بر عهده بگیریم. مسئولیتی که به ما می‌آموزد رفتار فردی و جمعی ما چگونه حیات وحش و اقلیم را متاثر می‌سازد. شاید نگاهی دقیق به تاریخ حماقت‌های بشر، ما را از تکرار آن بازدارد.

{1} Simon Pokagon
{2} Potawatomi
{3} Manistee River
{4} A.W. Schorger
{5} ٰDavid Blockstein
{6} predator satiation
{7} Fond du Lac
{8} Blockstein
{9} Baron de Lahontan
{10} Wisconsin’s Kilbourn City Mirror
{11} Stanley Temple
{12} Press Clay Southworth
{13} Joel Greenberg
{14} Todd McGrain
{15} Stewart Brand
{16} Long Now Foundation
{17} Ryan Phelan

*این متن در ژوئن 2014، به مناسبت صدسالگی انقراض کبوتر مسافر در مجله‌ی آدوبان به چاپ رسیده است. (لینک). از فاطمه چاووشی و مبینا محبی بابت بازخوانی و تصحیح متن بسیار ممنونیم.


تاریخ ارسال: 1402/08/02
نظرات شما:
1402/11/07  حسین نظری کتولی
ممنونم بابت این داستان زیبا و البته #واقعه_تلخ مطلب بسیار آموزنده این بود

ارسال نظر

         

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به باشگاه پرنده نگری ایرانیان می باشد