|
ترجمه و گردآوری سحر جلوداری
ما انسانها برای شناخت و فهم دقیق جهان باید ابتدا با استفاده از زبان آن را برای خودمان معنی و مرئی کنیم. نامگذاری بخشی از این فرآیند معنادهی به جهان پیرامونمان از طریق زبان است. نامیدن هر موجودی باعث ورود آن از حیطه مجهول به معلوم میشود و اسمها هم به اندازه ویژگیهای ذاتیای مانند جنسیت هویتبخشاند. در واقع نامیدن وجه مرئی تهدید ناشناسماندن است. گویی اسمها مرزهای دارندگانشان را پررنگ میکنند و به آنها وجود، هویت و فردیت میبخشند. اگر معادلسازی کنیم، میتوان گفت که نامیدن موجودات و پدیدهها کاری است شبیه زومکردن و بعد تنظیم لنز دوربین روی موضوع مورد عکاسی تا جایی که کیفیت تصویر افزایش یابد. حال هرقدر این نامگذاریها در عین ملموسبودن، دقیقتر و جزییتر باشند، کیفیت شناخت بیشتر و بهتر خواهد بود. برای مثال وقتی گروهی از موجودات را با نام کلی پرندگان میشناسیم، شنیدن کلمه پرنده تصویری کلی و مبهم از موجوداتی که پرواز میکنند را به ذهنمان متبادر میکند و به تبع این نامگذاری کلی، در واقع گویی با موجوداتی آشنا اما دور از خودمان مواجهیم. اما وقتی کیفیت نامگذاری را افزایش دهیم، مثلاً ابتدا ماهیخورک و در مرحله بعد ماهیخورک ابلق ظاهر میشود که اساساً اسمش حامل معناست و این تغییر وضعیت تدریجی از مجهول به معلوم باعث آشنایی و نزدیکی بیشتر ما به موجودی میشود که اکنون نامی قابل فهم و مختص خودش دارد.
حتی شاید نامگذاری اصلاً نشانی از نزدیکی یا دوری ما نسبت به موجودات باشد و بهدلیل همین نزدیکی است که ما اول برای کبوتر و گنجشک و کلاغ اسم گذاشتیم. یا در مثالی دیگر، وقتی درباره گونه انسان یعنی خودمان صحبت میکنیم و قرار است یکدیگر را از هم باز بشناسیم، این نامگذاری بهصورت اسامی خاص جلوه میکند و ما اسم کسانی را میدانیم یا دوست داریم بدانیم که میشناسیم. جالب اینجاست که با دادن اسم خاص به حیوانات خانگیمان یا حتی داشتههایی مانند خودرویمان سعی میکنیم هویتی انسانی به آنها بدهیم و علاقهمندیمان به آنها را به رخ بکشیم. به همین سیاق و در ابعادی بزرگتر میتوان گفت وقتی پرندهای را چکچک دشتی یا سهره طلایی نامیدیم، گویی وجودش برایمان محرز و ملموس است و از نزدیک میشناسیمش. حال فرض کنید میدانیم اسم پرندهای که بالای سرمان بر شاخه کاجی نشسته تاجطلایی است. طبق نظریه توصیفی نامها، هر اسمی دربرگیرنده مجموع صفاتی است که دارندهاش (مرجع) را با آن توصیفات میشناسیم. بنابراین با شنیدن اسم تاجطلایی مجموعه ویژگیهای ظاهری، تغذیهای و مهاجرتی این پرنده در ذهنمان فراخوانی میشود. بهعبارت دیگر، به نظر میرسد در این میان ارتباطی دوسویه برقرار است. از یک سو وقتی پرندهای را به اسم میشناسیم، هویت و ویژگیهایش را به رسمیت میشناسیم و از سوی دیگر دانستن ویژگیهای پرندهای ناشناس، دقیقشدن در رفتارهایش و آشنایی با زندگیاش میتواند ما را ترغیب کند تا به او اسمی بدهیم، زیرا حالا دیگر میشناسیمش.
شوخی با نام انگلیسی کمرکولی
اگر بخواهیم از جنبهای دیگر نیز اهمیتی که نامها برایمان دارند را نشان بدهیم، بهتر است پژوهشهایی را در نظر آوریم که نشان میدهند اسم افراد با شغل یا علاقهمندیهایشان همبستگی دارد. بر این اساس میتوانیم بگوییم درنا، پرستو و شاهین بیشتر ممکن است پرندهنگر شوند! یا افرادی که اسمهای غیرمعمول و عجیب دارند، اغلب کسانی هستند که عملکردهای ضعیفتری در دانشگاه دارند. یا در جوامع غربی افرادی با اسمهای مختص سیاهپوستان یا مسلمانان کمتر استخدام میشوند. البته وجود رابطه علّی-معلولی بین تمام وقایع مذکور محل بحث است اما همبستگی بین آنها اثبات شده است. این موارد نشان از اهمیت اسمها و بار معناییشان برای ما انسانها دارد. بنابراین اسامی رایجی که به سایر گونهها میدهیم نیز میتواند تعیینکننده احساس و رفتارمان نسبت به آنها باشد.
با توجه به تمام آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که علاقه به پرندگان اطرافمان با دانستن نامشان افزایش مییابد و میتواند در حفاظت از آنها نیز کمککننده باشد. برای مثال تعداد گونههایی که هر فرد میتواند تشخیص دهد با میزان تعلق خاطر به طبیعت هنگام تماشای پرندگان، دفعات غذادهی منظم و طول مدتی از روز که توجهش به پرندگان جلب میشود، همبستگی مثبت دارد. حتی حس منفی یا مثبتی که اسم پرنده ایجاد میکند، میتواند در میزان علاقه به حفاظت از آنها مؤثر باشد. برای مثال تمایل دانشجویان دانشگاه جرج میسون ویرجینیا برای حفاظت از عقاب گوسفندخوار (اسم ساختگی) 30% کمتر از تمایلشان به حفاظت از عقاب آمریکایی است. اگرچه نامگذاری علمی نزدیک به سیصد سال است که استفاده میشود و بایستگی آن واضح و بیچون و چراست، اما اسامی رایج برای عموم مردم ملموسترند و به ما امکان فهم بهتر پیرامونمان را میدهند. این نکته را با دقیقشدن در نحوه نامگذاری پرندگانی مانند سینهسرخ، دمجنبانک، دیوارخزک و اغلب گونهها میتوان دریافت. حتی در سطح کارشناسان محیط زیست نیز اسامی رایج نقش مثبتی در حفاظت از گونهها دارند. اهمیت این موضوع با درنظرگرفتن احتمال تغییر جایگاه تاکسونومیک گونهها عیانتر نیز میشود. در همین راستا، استرالیا در سال 2016 برای اولین بار تمام زیرگونههای شناختهشده پرندگان و نام رایج استاندارد آنها را در فهرست پرندگانش آورد. این نامگذاری در سطح زیرگونه میتواند وجود تنوع زیستی شگرف هر منطقه را یادآوری کند و به رهیافتهای حفاظتی بهتر منجر شود.
شوخی با نام انگلیسی شنقار
بنابراین اگر پرندهنگری تازهکار هستید که وقتی با حرفهایهای این عرصه همراه میشوید، گاهی دلیل دقتورزی زیادشان را برای تفکیک دو گونه یا زیرگونه نزدیک به هم متوجه نمیشوید یا حس میکنید دیگر از حوصلهتان خارج است و اندکی مانده صحنه را ترک کنید، یا در پس ذهنتان فکر میکنید خیلی روشنفکرید و به جای اینکه در بند اسمها باشید، از دیدن زیبایی پرندگان لذت میبرید (تمام موارد مذکور درباره خودم صدق میکردند!)، کمی به خودتان فرصت بدهید. بعد از مدتی شما هم بخشی از این جریان خواهید شد و دانستن اسم این موجودات زیبا به دلایل پیدا و پنهان، برایتان شورانگیز و مهم خواهد شد.
منابع:
Tschaepe, M.D., Halo of identity: The significance of first names and naming. Janus Head, 2003. 6(1): p. 67-78.
Murphy, W.F., A note on the significance of names. Psychoanal Q, 1957. 26(1): p. 91-106.
Cox, D.T. and K.J. Gaston, Likeability of garden birds: Importance of species knowledge & richness in connecting people to nature. PloS one, 2015. 10(11): p. e0141505.
Karaffa, P.T., M.M. Draheim, and E.C.M. Parsons, What's in a Name? Do Species' Names Impact Student Support for Conservation? Human Dimensions of Wildlife, 2012. 17(4): p. 308-310.
Garnett, S.T. and L. Christidis, Taxonomy anarchy hampers conservation. Nature, 2017. 546(7656): p. 25-27.
Garnett, S.T., et al., Principles for creating a single authoritative list of the world's species. PLoS Biol, 2020. 18(7): p. e3000736.
Ehmke, G., J.A. Fitzsimons, and S.T. Garnett, Standardising English names for Australian bird subspecies as a conservation tool. Bird conservation international, 2018. 28(1): p. 73-85.